کد صلوات شمار برای وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
 
ولادت حضرت علی علیه السلام مبارک

وارث علم نبی و سرّ «ما اوحی» تویی   ///   خسرو ملک جهان و تخت «او ادنی» تویی

 

حکمران عالمِ هستی و «ما فیها» تویی   ///   من چه گویم تاجدارِ «علّم الاسماء» تویی 

 

عرشْ فرشِ خاک کویت یا امیر المؤمنین  

 

هست هرجا گفتگویت یا امیر المؤمنین

 

حاش لله یا علی گر گویمت عیسی دمی   ///   گر بخواهی صد مسیحا زنده سازی هر دمی

 

نعمت خلد برین از ابر جودت شبنمی   ///   یا علی در هر دمی هستی تو در هر عالمی

 

حق زهر سو روبرویت یا امیر المؤمنین

 

هست هرجا گفتگویت یا امیر المؤمنین

 



ن : عبد
ت : یکشنبه 91/3/14
درس اخلاق استاد جوادی آملی زید عزه

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آیت الله جوادی آملی در ادام? مباحث درس اخلاق روزهای پنجشنبه که در محل نمازخان? بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء تشکیل می شود، ضمن عرض تعزیت به مناسبت ایام شهادت صدیق? کبرا فاطم? زهرا (صلوات الله و سلامه علیها) درباره اهمیت شکر نعمتهای الاهی فرمودند: در مسائل اخلاقی گاهی مسئله ذکر، فکر، شکر و مانند آن مطرح می‌شد کسی که متخلِّق به اخلاق الهی است او همواره شاکر است شکر به این است که انسان نعمت را بشناسد (اولاً) راه مصرف کردن آن را بداند (ثانیاً) در به کار گیری آن نعمت در راه صحیح غفلت نکند (ثالثاً) این راه را هم ادامه بدهد (رابعاً) گاهی ممکن است انسان که در مسائل اخلاقی تلاش و کوشش می‌کند نعمتهای ظاهر را شناسایی بکند و اینها را سعی کند به‌جا مصرف کند اما نعمتهای باطنی را نشناسد و در مصرف کردن آنها هم احیاناً اشتباه می‌کند ما نعمتهای ظاهری داریم یعنی چشم و گوش داریم دست و پا داریم مال داریم مِلک داریم که مال و مِلک جدای از ما هستند و اینها را باید در راه صحیح صرف بکنیم (یک) اعضا و جوارح را باید در راه صحیح صرف بکنیم (دو) این زبان را فقط در راه تعلیم به کار ببریم در راه هدایت مردم به کار ببریم در راه ارشاد دیگران به کار ببریم و مانند آن; چشم را در راه صحیح به کار ببریم با مطالعه کتاب یا کارهای نافع به کار ببریم اگر کسی یکی از این نعمتها را بی‌جا مصرف کرد کفران نعمت کرد یعنی اگر با زبان گناه کرد یا با چشم گناه کرد نعمت را بی‌جا مصرف کرد اینها چیزهای روشن است که همه ما می‌دانیم اما نعمتهای درونی را که خیلی باید مراقب باشیم گاهی غفلت می‌کنیم. حضرت آیت الله جوادی آملی افزودند: در دستگاه درون ما یک سلسله نیروهایی است که متولّی اندیشه‌اند وهم است خیال است عقل نظر است و مانند آن، یک سلسله نیروهایی هم هست که عهده‌دار عزم و اراده و فعل است شهوت است غضب است عقل عملی است و مانند آن. ما در دستگاه بیرون، دستگاه قضایی نداریم یعنی چشم و گوش ما که قلمرو حس است این اگر بد کرد یا خوب کرد در دستگاه بیرونی ما نیرویی باشد که اگر چشم کار خوبی کرد از آن تشکر کند آن را تشویق کند و اگر نگاه بد کرد آن را سرزنش کند نداریم دستگاه حس اصولاً این طور است گذشته از اینکه ما در قلمرو حس اصلاً علم نداریم فقط تصور داریم حالا این بحث چون مربوط به این گونه از مسائل نیست فقط اشاره می‌کنیم یعنی ما حسّی نداریم که تصدیق بکند ما در تمام این حواسّ پنج‌گانه فقط در محدوده تصور کار می‌کنیم یعنی این چشم فقط می‌بیند همین، گوش فقط می‌شنود اما تصدیق بکند که این صدا برای آن است یا این شیء همان است که من می‌بینم این کار چشم نیست این تصدیق برای درون است این درون گاهی اشتباه می‌کند گاهی درست می‌فهمد ما اگر چوبی را در آب منکسِر دیدیم یا اگر ستاره را در آسمان کوچک دیدیم این چشم اشتباه نمی‌کند زیرا صواب و خطا، اصابت و عدم اصابت برای تصدیق است (یک) و تصدیق در فضای حس اصلاً نیست (دو) ما حسّی که قضیه داشته باشد نداریم در حس فقط تصور است تصور هم نه خطابردار است نه صواب‌بردار این ذهن است که می‌گوید این ستاره این طور است این ذهن اشتباه می‌کند باید ذهن بگوید که این ستاره را در فاصله میلیارد فرسخ من این مقدار کوچک می‌بینم یا این چوب را در آب متحرّک من منکسِر می‌بینم این ذهن که بدون حساب گاهی خیال می‌کند که ستاره همین قدر است یا چوب منکسر است این ذهنی که تصدیق دارد قضیه دارد این ذهن یا اشتباه می‌کند یا صواب دارد. حضرت استاد با بیان این نکته که "در قلمرو حس اصلاً قضیه و تصدیق نداریم" فرمودند: غرض این است که ما در قملرو حس اصلاً قضیه و تصدیق نداریم (یک) وقتی قضیه نداشتیم تصدیق نداشتیم صدق و کذب هم نداریم (دو) صواب و خطا هم نداریم (سه) چون تصورِ محض نه صواب است نه خطا، این ذهن است که اشتباه می‌کند منتها ذهن باید امینانه داوری کند بگوید که ستاره را ما در فاصله دور این مقدار کوچک می‌بینیم و همین طور هم باید ببینیم اگر در فاصله دور بزرگ می‌دیدیم چشم وظیفه‌اش را انجام نداده. به هر تقدیر دستگاه حس نه دستگاه تصدیق است نه قضیه و نه قضا و داوری اصولاً مستحضرید اینکه قضیه را قضیه می‌گویند برای اینکه ذهن داوری می‌کند به ثبوت محمول برای موضوع، اتّصاف موضوع به محمول چون حکم می‌کند [و] قاضی است به این موضوع و محمولِ به هم مرتبط می‌گویند قضیه. دستگاه قضا فقط برای ذهن است ما در فضای بیرون یک قاضی داشته باشیم که تخطئه کند یا تصویب یعنی حکم بکند که این خطاست یا صواب نداریم ولی در دستگاه درون ما هست. در بیرون گاهی چشم کار بد می‌کند گاهی چشم کار خوب می‌کند گاهی مطالعه می‌کند گاهی آثار الهی را می‌بیند گاهی قرآن می‌خواند گاهی هم به نامحرم نگاه می‌کند کسی نیست که به چشم تَشر بزند در دستگاه حس و آن را تشویق کند یا تخطئه کند ولی در دستگاه درون ما یک قاضی وجود دارد این قاضی هم در حوزه حس فرمانروایی می‌کند که حکم صادر می‌کند می‌گوید فلان جا چشم اشتباه کرده فلان جا درست دیده فلان جا که گوش حرف ناصواب گوش داده بد کرده فلان جا که نصیحت گوش داده کار خوب کرده این قاضی در دستگاه درون ماست (یک) حوزه قضایی آن هم بیرونی است (دو) هم درونی است (سه) هم درباره حواسّ ما اظهارنظر می‌کند که همه ما می‌دانیم هم درباره درون ما اظهارنظر می‌کند که می‌گوید فلان خاطره خوب بود یا فلان خاطره بد بود یا فلان علم خوب بود یا فلان علم بد. خدای سبحان این درون ما را با قاضی خلق کرد همان طوری که به ما چشم داد برای دیدن، گوش داد برای شنیدن دست و پا داد برای کار کردن اینها همه نعمتهای الهی است در دستگاه درون ما یک قاضی خلق کرد که این از بهترین نعمتهای الهی است این قاضی هم کارهای فقهی دارد هم کارهای حقوقی، یک قاضی هم باید احکام شرع را بداند به عنوان مسائل کلی، هم تطبیق کلیّات بر مسائل را آگاه باشد تا بتواند داور خوبی باشد می‌شود مسائل حقوقی، در درون ما ذات اقدس الهی چراغی روشن کرده که این چراغ هم بد و خوب را می‌بیند هم داور خوبی است؛ می‌فهمد که چه چیزی بد است چه چیزی خوب است فرمود: ?وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ? فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا?[1] همان طوری که به دستگاه گوارش ما روده و معده‌ای داد که غذای سمّی را از غذای سالم تشخیص می‌دهد اگر غذای سالم به او دادیم قبول می‌کند هضم می‌کند ما را فربه می‌کند و اگر غذای ناسالم دادیم بالا می‌آورد می‌گوید من این را قبول نمی‌کنم در درون ما هم همین طور است در دستگاه جان ما هم همین طور است یک قاضی طیّب و طاهری خدا برای ما خلق کرد آن قاضی هم مسائل فقهی را می‌داند که چه چیزی حلال است چه چیزی حرام و هم تطبیق می‌کند که این شخص این کار را برای چه کرده اگر کار، کار خوب بود او خوشحال می‌شود تشویق می‌کند فربه می‌شود و اگر بد بود غمگین می‌شود اظهار تأسف می‌کند گاهی اشک می‌ریزد گاهی توبه می‌کند این قاضی از بهترین نعمتهای الهی است که از آن به عنوان نفس لوّامه ذکر می‌کنند. اگر کسی تربیت صحیح داشت طبّ صحیح داشت این دستگاه گوارش را سالم نگه می‌دارد این امانت الهی را سالم نگه می‌دارد این شخص یک عمر بابرکتی دارد کمتر بیمار می‌شود برای اینکه این دستگاه گوارش او سالم است می‌داند چه غذایی بد است چه غذایی خوب است پرخوری نمی‌کند بدخوری نمی‌کند عمر بابرکتی دارد ولی اگر خود را به بدخوری و پرخوری بیمار کرده یا ـ معاذ الله ـ خود را معتاد کرده دستگاه گوارش او دیگر جواب نمی‌دهد او سمّ هم به او بدهی حرفی نمی‌زند این مواد غیر از سمّ چیز دیگری نیست، اگر دستگاه گوارش را کسی بد تربیت کند این با سمّ زندگی می‌کند؛ دیگر بالا نمی‌آورد خب اینها که سمّ است دفع می‌کنند اگر دستگاه سالم باشد خب بالا می‌آورد; انسان معتاد با سمّ دارد زندگی می‌کند. اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ در مسائل اخلاقی هم این دستگاه قضایی خود را معتاد کند یعنی این دستگاه طیّب و طاهری که خدا آن را عالم و عادل خلق کرد این دستگاه که ?وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ? فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا?[2] این می‌فهمد چه چیزی بد است چه چیزی خوب (این یک) اگر خوب بود تشویق می‌کند (دو) اگر بد بود ملامت و سرزنش می‌کند که می‌شود نفس لوّامه (این سه) اینها را خدا در دستگاه ما خلق کرد این یک قاضی بابرکتی است اگر کسی یک بار دو بار ده بار کمتر و بیشتر با دادن رشوه‌هایی این قاضی را بخرد این قاضی در درجه اول حکم فاسد دارد کم کم به جایی می‌رسد که آن حکم فقهی را هم نمی‌فهمد، نمی‌فهمد چه چیزی بد است چه چیزی خوب است اول عالماً عامداً خلاف می‌کند بعد هم خلاف را وفاق و وفاق را خلاف می‌پندارد ?وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً?[3] این نفس لوّامه را که ذات اقدس الهی آفرید و به آن سوگند یاد کرد[4] از بهترین نعمتهای خداست که به ما داد این نفس لوّامه از دو جهت یک نورافکن قوی دارد هم از جهت فقهی هم از جهت قضایی، هم می‌فهمد چه چیزی بد است چه چیزی خوب است هم در درون ما یک داور خوبی است ما اگر خلاف کردیم چرا نگرانیم چرا خوابمان نمی‌برد و اگر کار خوب کردیم چرا خوشحالیم چرا خندانیم چه کسی ما را می‌خنداند چه کسی ما را خوشحال می‌کند همین داور درونی است دیگر این داور درونی که نفس لوّامه است هم مشوّقه است هم لوّامه اگر کار خوب کردیم کاملاً ما را راضی نگه می‌دارد می‌خنداند اگر کار خلاف کردیم کاملاً ما را پژمرده می‌کند غمگین می‌کند تنها شدیم گاهی اشک می‌ریزیم درصدد توبه هستیم این به برکت همین نفس لوّامه است دیگر، اگر حق‌شناس بودیم شاکر بودیم این قاضی را خوب می‌شناسیم این فقیه را خوب می‌شناسیم به فقهش احترام می‌گذاریم به قضا و داوری‌اش احترام می‌گذاریم این را در جای خود مصرف می‌کنیم و تا آخر سالم هستیم اما اگر شکر نعمت نکردیم این نفس لوّامه را نشناختیم به آن رشوه دادیم سعی کردیم به سود شهوت و غضب حکم بکند اول گاهی خلاف می‌کنیم این خلافمان را وفاق نشان می‌دهیم بعد کم کم مجاری ادراکی ما بسته می‌شود طوری که حق را باطل می‌فهمیم و باطل را حق می‌فهمیم ?وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً? آن وقت همین نفس لوّامه که قرآن کریم از آن به عظمت یاد کرد و خدا آن را مورد قسم قرار داد همان طوری که به شمس و قمر سخن خورد، به نفس لوّامه قسم خورد ?وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ?[5] همین نفس لوّامه که باید ما را در برابر زشتی ملامت کند اگر یک وقت کار خیر کردیم ما را ملامت می‌کند می‌گوید چرا این کار را کردی اگر کسی کار خیری انجام داد خدماتی کرد می‌گوید چرا این کار را کردی برای بچه‌ها چه می‌خواهی بگذاری؟! می‌گوید اگر شما این کار خیر را کردی این کمک را کردی برای بچه‌ها چه می‌گذاری برای آینده چه می‌گذاری در حالی که خدا فرمود اگر یکی دادی من ده برابر به تو می‌دهم[6] ?وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً?[7] آن وقت همین قاضی و داور که از بهترین نعمتهای الهی است و خدا به ما داد که جلوی بدی ما را بگیرد ما اگر آن را حق‌شناسی نکنیم همین قوّه جلوی خوبی ما را می‌گیرد مثل اینکه چشم را به ما داد که خوب ببینیم اگر کفران نعمت کردیم با همین چشم گناه می‌کنیم گوش را به ما داد که با آن معارف را بشنویم اگر کفران نعمت کردیم با این گوش خلاف می‌شنویم همان طوری که نعمت ظاهر را گاهی انسان بی‌جا مصرف می‌کند نعمت باطن را هم گاهی بی‌جا مصرف می‌کند این می‌شود کفران نعمت آن وقت آن هوش را آن فهم را آن درک را طرزی بی‌جا مصرف می‌کند که هم جلوی فقاهت این نفس را می‌گیرد هم جلوی داوری را که امیدواریم ذات اقدس الهی آن توفیق را به همه ما عطا کند که همه این نیروها را شناسایی کنیم (اولاً) بدانیم برای چه خلق شدند (ثانیاً) شکر نعمت کنیم و اینها را در جای خود صرف کنیم (ثالثاً) از کفران نعمت که صرف این نِعَم در غیر مورد است پرهیز کنیم (رابعاً). حضرت استاد اذعان داشتند: کسانی که به مراحل بالا رسیدند [و] همینها را رعایت کردند اینها را ذات اقدس الهی در حدّ فرشته قرار می‌دهد. همه ما مستحضریم که هنگام مرگ بالأخره ملائکه جان ما را می‌گیرند حالا یا عزرائیل(سلام الله علیه) یا مأموران زیر نظر عزرائیل(سلام الله علیهم) در جریان عزرائیل فرمود: ?یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ?[8] درباره ملائکه‌ای که زیرمجموعه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) هستند فرمود: ?تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا?[9] بالاتر از همه هم که ذات اقدس الهی است که ?اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ?[10] تا اینجا مطلبی است که همه ما شنیدیم و می‌دانیم که روح را بالأخره به فرمان خدا ملائکه قبض می‌کنند آیا انسانهای کامل هم کار ملائکه را می‌کنند آنها هم به دستور خدا روح ما را قبض می‌کنند به فرمان الهی روح را به آنها تقدیم می‌کنیم یا نه این جای بحث است ممکن است چنین چیزی باشد. این روایت نورانی را که مرحوم ابن‌بابویه قمی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کردند ایشان دارند که گاهی خدای سبحان روح را به وسیله ملائکه قبض می‌کند گاهی هم به وسیله غیر ملائکه قبض می‌کند اگر روح را به وسیله غیر ملائکه قبض کند ناظر به همین است که انسانهای کامل به جایی می‌رسند که مظهر «هو الممیت» می‌شوند. در کتاب شریف توحید مرحوم صدوق آنجا که کسی از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) سؤال می‌کند که جریان مرگ چگونه است خدا در قرآن گاهی توفّی را و قبض روح را به خودش اسناد می‌دهد گاهی به عزرائیل(سلام الله علیه) به عنوان ملک‌الموت گاهی هم به ملائکه اسناد می‌دهد حضرت آیات را به سه طایفه تقسیم کرد هر طایفه‌ای را مربوط به گروه خاص دانست فرمود: «إنّ الله هو المحیی الممیت» در حقیقت آن که حیات می‌دهد خداست آن که اماته می‌کند خداست اینها مأموران‌اند مدبّرات امرند به فرمان الهی کار می‌کنند «و أنّه یتوفّی الأنفس علی یدی مَن یشاء مِن خلقه مِن ملائکته و غیرهم»[11] یعنی اصلِ احیا و اماته به دست ذات اقدس الهی است مدبّرات و مأموران الهی که قبض روح می‌کنند به دستور خدای سبحان است آنهایی که قبض روح می‌کنند عبارت از ملائکه و غیر ملائکه‌اند غیر ملائکه غیر از انسانهای کامل چه کسی می‌تواند باشد؟! پس انسان کامل می‌تواند به جایی برسد که برخیها در هنگام توفّی و هنگام قبض روح، روحشان را به آن انسان کامل تقدیم می‌کنند که امیدواریم همه ما در هنگام توفّی با روح و ریحان همراه باشیم! حضرت آیت الله جوادی در فراز دوم فرمایشات خود در توضیح و تفسیر نامه 34 از نهج البلاغه حضرت امیر(ع) فرمودند: نامه مختصری است که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) برای والی مصر قبل از مالک اشتر مرقوم فرمودند این نامه، نامه 34 نهج‌البلاغه است که سیر بحث ما به این نامه 34 رسید این نامه همین چند سطری است که مرحوم سیّد رضی(رضوان الله علیه) نقل کرده بعضی از خطبه‌ها یا نامه‌ها مفصّل است که مرحوم سیّد رضی انتخاب کرده بعضی از نامه‌ها همان مقداری است که سیّد رضی نقل کرده است. استاندار رسمی مصر قبل از مالک اشتر، محمدبن‌ابی‌بکر بود یعنی پسر ابی‌بکر بود که چون ارتباط خاصّی با وجود مبارک حضرت امیر بود شایسته این بود که حضرت امیر او را والی مصر قرار بدهد. معاویه در اثر اینکه شام با مصر بی‌ارتباط نبود درصدد توطئه و غارتگری مصر بود محمدبن‌ابی‌بکر آن قدرت را نداشت که بتواند مصر را اداره کند لذا وجود مبارک حضرت امیر نامه نوشتند مالک اشتر را برای مصر به عنوان استاندار معیّن کردند یک دلجویی هم از محمدبن‌ابی‌بکر کردند گفتند ما به شما علاقه‌مندیم (یک) برای شما یک جای مناسبی در نظر گرفتیم (دو) از شما گِله و شکایتی نداریم (سه) معاویه درصدد توطئه و غارتگری مصر بود ما کسی را اعزام کردیم که بتواند در برابر توطئه معاویه بایستد (چهار) و آن مالک اشتر بود معاویه هم که فهمید مالک اشتر وقتی وارد مصر بشود جلوی توطئه او گرفته می‌شود در همان بین راه مالک اشتر را مسموم کرد که جریانش را می‌دانید فرمودند: «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِی مَوْجِدَتُکَ مِنْ تَسْرِیحِ الْأَشْتَرِ إِلَی عَمَلِکَ» من شنیدم شما متأثّر شدی ولی دارم از شما دلجویی می‌کنم اگر شما دیدید ما گفتیم شما نباشید مالک اشتر باشد نه برای این است که شکایتی از شما به ما رسیده یا شما مشکل علمی دارید یا مشکل عدلی دارید مصر جای حسّاسی است مورد توطئه شامیهاست من می‌خواستم یک استاندار قوی‌تر بیاید «وَ إِنّی لَمْ أَفْعَلْ ذلِکَ اسْتِبْطَاءً لَکَ فِی الْجَهْدِ وَ لاَ ازْدِیَاداً لَکَ فِی الْجِدِّ» ما نگفتیم شما کم‌ کار کردید یا بیش از این باید کار کنید ما برای این، این کار را کردیم که معاویه درصدد توطئه است و کسی که جلوی توطئه و غارتگری معاویه را می‌گیرد مالک اشتر است. مستحضرید که بیش از یک قرن قبل از نهج‌البلاغه کتابی نوشته شده به عنوان الغارات که بخشی از منابع نهج‌البلاغه همان کتاب الغارات است این الغارات سرّ نام‌گذاری‌اش این است که غارتهایی که معاویه در زمان حکومت حضرت امیر(سلام الله علیه) روا داشت؛ کجا تاخت و تاز کرد کجا راهزنی کرد کجاها بیت‌المال را غارت کرد صاحب این کتاب این غارتهای اموی در زمان حکومت حضرت امیر(سلام الله علیه) را جمع کرده و اسم کتاب به نام الغارات قرار داد و سیّد رضی(رضوان الله علیه) هم بخشی از مطالب نهج‌البلاغه را از کتاب الغارات نقل می‌کند. وجود مبارک حضرت امیر از محمدبن‌ابی‌بکر دلجویی کرده که «وَ إِنّی لَمْ أَفْعَلْ ذلِکَ اسْتِبْطَاءً لَکَ فِی الْجَهْدِ وَ لاَ ازْدِیَاداً لَکَ فِی الْجِدِّ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ یَدِکَ مِنْ سُلْطَانِکَ لَوَلَّیْتُکَ مَا هُوَ أَیْسَرُ عَلَیْکَ مَؤُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَیْک وِلاَیَةً» ما اگر گفتیم مصر نباشید جای مناسب‌تری هم برای شما در نظر گرفتیم که هم اداره‌اش برای شما آسان‌تر است و هم حضور شما آنجا پررنگ‌تر و بیشتر مورد علاقه شما خواهد بود بعد فرمود: «إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِی کُنْتُ وَلَّیْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ کانَ رَجُلاً لَنَا نَاصِحاً» این نامه دو بخش است یک بخش دلجویی از محمدبن‌ابی‌بکر است بخشی هم تعریف و اجلال و تمجید جناب مالک اشتر؛ فرمود این کسی که ما استانداری مصر را به او دادیم این مرد ناصح و خالصی است که نسبت به دشمنان ما شدیداً حساس است و اهل انتقام در برابر باطل است «وَ عَلَی عَدُوِّنَا شَدِیداً نَاقِماً» ناقِم به کسی می‌گویند که قدرت انتقامش خوب باشد «فَرَحِمَهُ اللَّهُ» چون در بین راه مالک اشتر شربت شهادت نوشید «فَلَقَدِ اسْتَکْمَلَ أَیَّامَهُ وَ لاَقَی حِمَامَهُ» این دوران عمرش سپری شد مرگ خود را ملاقات کرد «وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ أَوْلاَهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ» ما از او راضی هستیم ذات اقدس الهی رضوان خود را نعمت او قرار بدهد «وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّکَ» اَصحر یعنی به صحرا رفت یعنی اگر تو در مصر هستی باید این میدانِ توطئه و غارت را خوب اداره کنی « اَصْحِر» یعنی بیا به صحرا یعنی بیا به میدان مبارزه «فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّکَ وَامْضِ عَلَی بَصِیرَتِکَ» با بصیرت و بینایی جلوی تهاجم بیگانه را بگیر، بدان و بعد بگیر «وَ شَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَکَ» دامن به کمر بزن برای اینکه او آماده فتنه است یعنی معاویه قصد دارد در اثر قُرب شام به مصر، شام را مورد حمله قرار بدهد «?وَادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ?[12] وَ أَکْثِرِ الْاِسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ یَکْفِکَ مَا أَهَمَّکَ وَ یُعِنْکَ عَلَی مَا یُنْزَلُ[13] بِکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ» فرمود از شما کمک خواستن از ذات اقدس الهی پاسخ دادن، در راه حفظ نظام هستید در راه خدمت به جامعه اسلامی هستید در راه حفظ قرآن و عترت هستید یقیناً خدا حافظ شماست شما فقط با اخلاص به میدان بیا و از ذات اقدس الهی کمک طلب بکن یقیناً ذات اقدس الهی تو را حفظ می‌کند نظام تو را هم حفظ می‌کند که ما امیدواریم خدای سبحان نظام ما را هم تا ظهور صاحب اصلی‌اش از خطر معاویه‌های عصر حفظ بفرماید! پروردگارا! پایان امور همه را به خیر و سعادت ختم بفرما! نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، حوزه‌های فقهی فرهنگی دانشگاهی ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما! ملت ما، مملکت ما، این عزیزان را مشمول ادعیّه خاصّ ولیّ عصر قرار بده! ارواح مؤمنان عالم عموماً، امام راحل، مراجع ماضین، شهدای انقلاب و جنگ خصوصاً (همه) را در سایه رحمت بی‌کرانت با انبیا محشور بفرما! امنیت مناطق مسلمان‌نشین بالأخص کشورهایی که به بیداری اسلامی دست یافتند را در سایه ولیّ‌ات تأمین بفرما! جوانهای ما را مشمول ادعیّه ولیّ‌ات قرار بده! مشکلات تحصیل و مسکن و ازدواج جوانها را در سایه لطف ولیّ‌ات برطرف بفرما! فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) قرار بده! خطر دشمنان نظام مخصوصاً استکبار و صهیونیسم را به خود آنها برگردان! این ادعیه را در حقّ همه مؤمنین مستجاب بفرما! پایان امور همه را به خیر و سعادت ختم بفرما! «غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» [1] . سوره? شمس, آیات 7 و 8. [2] . سوره? شمس, آیات 7 و 8. [3] . سوره? کهف, آیه? 104. [4] . سوره? قیامت, آیه? 2.. [5] . سوره? قیامت, آیه? 2. [6] . سوره? انعام, آیه? 160. [7] . سوره? نساء, آیه? 122. [8] . سوره? سجده, آیه? 11. [9] . سوره? انعام, آیه? 61. [10] . سوره? زمر, آیه? 42. [11] . التوحید (شیخ صدوق), ص268 و 269. [12] . سوره? نحل, آیه? 125. [13] . استاد «نزل» قرائت فرمودند؛ در کتاب اختیار مصباح السالکین، ص521 به این صورت آمده است.



ن : عبد
ت : جمعه 91/3/12

 
 
 
محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در 15 شعبان سال 255 هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.